عباس...
بگذار دلم سر به بیابان بگذارد***دیوانگی من به کسی ربط ندارد
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود
خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که بستی ره به زهرادرمیان کوچه ها
گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود
بگذار دلم سر به بیابان بگذارد***دیوانگی من به کسی ربط ندارد
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود
خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که بستی ره به زهرادرمیان کوچه ها
گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود
از فدک تا کربلا یک خط طغیان بیش نیست *** سوخت آنجا خیمه،اینجا از شرر،دیوار و در
هرجا که حسین است... همان جاست بهشتم... پس هیچ کجا غیر تو زیبا شدنی نیست...
ما بی خیال حرمت مادر نمیشویم*** باهرکه خصم زهراست برابر نمیشویم
انقدر پی قبر من مظلومه نگردید*** هرجا که دلی میشکند قبر من آنجاست
هر جاکه عزا بر من مظلومه کرفتند*** ساکت ننشینید حسین و حسن آنجاست
حسین تو چه کردی که من از خواب و خوراک افتادم....
سینی به دست رد شدم از نونهالی ام*
درهیئت محل به نظر عاشقت شدم*
اشک های بعد از شکست جایگزین عرق هایی است که برای پیروزی نریخته ایم....
جنون میگرم اون وقتی ، که وقت هیاتم میشه...
*عاقل به جنون نگه کند با تردید*
*این دل به تمام طعنه ها میخندید*
*تاعمر بود ذکر حسین گویم و بس*
*تاکورشود هر آنکه نتواند دید*
*تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی
عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت
نه کوشش و نه وفایی فقط نشسته و گفتیم خدا کند که بیایی *
*دردِ یک پنجره را پنجره ها می فهمند *
*معنی ِ کور شدن را گره ها می فهمند *
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
*قصه ی تلخ ِ مرا سُرسُره ها می فهمند *
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند