مادرمهربان
*جوان شهر خمیدن به تو نمی آید*
*الَلهم عجَل وفاتی سریعا*
پ.ن:
یقین دارم که جهنم نمیرویم چون بهشت زیر پای مادران است.
*جوان شهر خمیدن به تو نمی آید*
*الَلهم عجَل وفاتی سریعا*
پ.ن:
یقین دارم که جهنم نمیرویم چون بهشت زیر پای مادران است.
بر مشامم میرسدهر لحظه بوی عزای فاطمه
می شوم آماده ی گریه برای فاطمه
هاتفی از آسمان ها میدهد امشب ندا
فاطمیه آمده، ماه عزای فاطمه
فاطمیه آمده ای فاطمیون غیور
خانه ی دل را کنید امشب سرای فاطمه
در عزایش بر تن دارم لباس نوکری
این لباس مشکیم باشد عطای فاطمه
من کجا وگریه در بزم عزای او کجا؟
اشک چشمانم بود لطف خدای فاطمه
بر جراحات عمیق فاطمه مرهم نهد
هر کسی گرید میان روضه های فاطمه
میرسد آوای یا مهدی هنوز از پشت در
ذکر تعجیل فرج باشد دعای فاطمه
کی میای تا بگیری انتقام مادرت؟
مهدی زهرا بیا ای دلربای مادرت...
وقتی که امیرالمومنین علی(ع) مالک اشتر را به فرمانداری مصر منصوب کرد. نامه ای به وی نوشت و در آن سیمایی از یک حاکم اسلامی را ترسیم کرد و مسئولیت های او را بیان فرمود. این نامه به"عهدنامه مالک اشتر" مشهور است. قسمت هایی از این نامه را در اینجا می خوانید.امام، در هر فرمانی که به مالک می دهد، علت آن را هم بیان می کند.
1-دل خویش را نسبت به مردم تحت حکومت مهربان قرار بده و با همه دوست و مهربان باش، چرا که مردم دو دسته اند، دسته ای برادر دینی تو و دسته ای دیگر در آفرینش همانند تواند.
2-اگر با مقام و قدرتی که داری دچار تکبرّیا خود بزرگ بینی شدی به بزرگی حکومت خداوند که برتر از توست، بنگر. این کار تو را از آن سرکشی نجات می دهد، تندروی تو را فرو می نشاند و عقلت را به جایگاه اصلی بازمی گرداند.
3-دوست داشتنی ترین چیز ها نزد تو، آن چیزی باشد که در حق میانه ترین، در عدل شامل ترین و در جلب خشنودی مردم فراگیرترین است، زیرا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص و نزدیکان را از بین می برد و رضایت عمومی، خشم خواص را بی اثر می کند.
پ.ن: وحدت به جای خود ولی من ذاتا از دشمن مرتضی علی تنفر دارم.
ای عمار پسر یاسر!
هرگاه دیدی که علی در مسیری می رود
و تمامی مردمان در مسیر دیگری غیر از راه علی در حرکتند،
تو با علی همراه شو.او هیچگاه تو را به هلاکت نمی اندازد
و از مسیر هدایت خارج نمی سازد!
ارشاد مفید،ج1،ص105
ابدأ والله ما ننسی حسینا
به خدا قسم حسین(ع) را فراموش نخواهم کرد.
خدایا اگر دستبند تجمل نمی بست دست کمانگیر ما را
کسی تا قیامت نمی کرد پیدا از آن گوشه ی کهکشان تیر ما را
ولی خسته بودیم ،می برد طوفان تمام شکوه اساطیر ما را